به لطف الهی در 12خرداد 1339 شمسی در خانوادهای مذهبی و روحانی بهدنیا آمدم. پدرم، حاج سیّد فضلالله رضازاده، از شخصیتهای شاخص حوزۀ علمیة اصفهان و سادات اصفهان، و مادرم حاجیهخانم ملوک دیانی دَردشتی، بانویی مؤمن و پاکدامن بود. تولّدم برای پدر نورانی و پُربرکت بود. شادمان از این اتفاق خجسته، نام مرا «حسین» گذاشت و به تبعیت از جدّش، عبدالمطلب، آنگاه که نوزاد حضرت آمنه را در آغوش گرفت، سر بر آسمان برداشت و اینچنین خدای را سپاس گفت: «ستايش خدايى را كه به من عطا فرمود اين فرزند پاک و خوشبو را كه در گهواره بر همۀ پسران آقاست.»
همراه نُه عضو دیگر خانواده در محلۀ دَردشت، یکی از محلههای قدیمی اصفهان، زندگی میکردیم. این محله را «بابالدشت» هم گفتهاند. بازار صفوی در جنوب میدان نقش جهان، این محله را به میدان کهنۀ سلجوقی متصل میکند. در قدیم جوباره چند محله داشت و بعد که اصفهان توسعه یافت، تمام جوباره یک محله به حساب آمد و در حال حاضر دو محلة جوباره و دردشت از آن باقی مانده است.
پدرم مردی عالم و دانشمند بود و نیز با بهرهگیری از محضر بزرگان آن روزگار، در دانشهایی چون ادبیات، هیئت و نجوم، جغرافیا، اقوامشناسی و بهویژه علم رجال و اَنساب به تخصص و تبحر رسیده بود. علم اَنساب در تعیین نسبت اشخاص سخن میگوید و تاریخی کهن دارد؛ بهویژه تاریخ نَسَبشناسی در میان عرب به قبل از اسلام برمیگردد و هدف آن شناسایی نَسَبهای مردم است و البته منفعتهای بسیاری نیز ازجمله آگاهی از سکنات، حالات، نوع کلام، سخن و رفتار افراد دارد.
مرحوم آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی، با احیای مکتب اصیل و معتبر نَسَبشناسی و تألیف کتاب مشجرات آلالرسول در بازسازی این دانش، با جدّیت کوشید و علم اَنساب شیعی به همّت ایشان حیات دوباره یافت.
پیامبر گرامی اسلام منشأ و ریشۀ صلۀ ارحام را نَسَبشناسی میداند و در حدیثی میفرماید:
«تَعَلَّمُوا مِنْ أَنْسَابِكُمْ مَا تَصِلُونَ بِهِ أَرْحَامَكُم»
(مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 15، ص 276)
در صدر اسلام و پس از آن، با افزایش ذریّۀ پیامبر و اهمیت ویژۀ این خاندان، نَسَبشناسی خاندان پیامبر از اهمیتی ویژه برخوردار شد. نخستین کسی که در علم اَنساب کتاب نوشت، «یحیی نسابه» است و وجه تسمیۀ این علم نیز همین است.
علم رجال یکی از شاخههای علوم حدیث است و ناظر به بررسی احوال و اوصاف راویان حدیث و بیان اصول و قواعد آن است. ناقدان حدیث، همواره به بررسی احوال راویان حدیث در سلسلۀ اسناد احادیث پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمۀ هدی(ع) اهتمام داشته و از آن به مثابة دانشی کمکی برای علم حدیث و درنتیجه فقه بهره بردهاند. این علم مبتنی است بر بیان نام و کنیه و موطن راویان، ارزیابی وثاقت یا عدم وثاقت آنها و ضوابط کلیای که فقیهان بهوسیلۀ آنها احوال و اوصاف راویان را با جزییات موجود در کتابهای رجالی تطبیق میدهند.
مرحوم پدرم تا به صحت حدیث و روایتی اطمینان حاصل نمیکرد یا راوی حدیث را براساس معیارهای علم رجال تأیید نمینمود، آن روایت و حدیث را مأخذ کلام و گفتارش قرار نمیداد و از بیان آن پرهیز میکرد. پدرم، مردی شعردوست بود؛ بهویژه شعری که تجلّیگاه انوار عنایت حق به مردم باشد و نه ابزاری برای فخرفروشی. از نظر او، شعر باید مبتنی بر حقیقت باشد و فقط در این صورت است که شیوۀ شاعر «پیغمبرگونه» است؛ شیوهای که رسالت آن، روشنگری است. او ابیات بسیاری که بازتابدهندۀ مکارم و سیرۀ اهلبیت(ع) و ذریّۀ حضرت زهرا (س)، مدح و منقبت و نعت چهارده معصوم(ع) بود، از حفظ داشت و خود نیز با داشتن ذوق و توانی درخور در نقد و اصلاح اشعار دیگران، به دلیل فروتنی ذاتی، اشعاری نغز با زبانی نرم و صمیمی اما استوار و سنجیده و مملو از احساس و خیالی لطیف و رقیق و عاطفهای گرم به ساحت قدسی ائمة اطهار(ع) سرودهاند؛ اشعاری با واژگانی آشنا و ظاهری آسانفهم که در عینحال در مضامینشان آموزههای اخلاقی و اجتماعی مشهود است. این اشعار در مجموعهای بهنام شمیم ولایت با مقدمه و تقریظ شاعر و نویسندۀ معاصر اصفهانی، آقای مصطفی هادوی (شهیر اصفهانی)، به زیور طبع آراسته شده است. فقیه پارسا و یکی از مجدّدان حوزۀ علمیة اصفهان، مرحوم آیتالله حاج سیّد حسن فقیهامامی(ره) در باب مقام علمی و ادبی و اشعار مرحوم پدرم چنین گفته است:
«علما و بزرگانی را میبینیم که افکار بلند و اهداف مقدسشان را در قالب اشعار قرین به فصاحت و بلاغت نشر میدهند؛ ازجمله دانشمند محترم، حجتالاسلام رضازاده، اشعار والایی در زمینههای مختلف دینی و تاریخی سرودهاند که نمودار طبع بلند، همّت والا، اطلاعات عمیق، مطالعات دقیق و علاقۀ شدید ایشان به اهلالبیت(ع) است.»
علاقه و اهتمام پدر به شعر باعث شد تا خانۀ ما به محفلی برای اهل دانش و شعر تبدیل شود و بزرگانی چون محمدحسین صغیر اصفهانی، از مداحان و شاعران معروف اصفهان، مرحوم مشفقی، ادیبی دانشمند و منجّمی زبردست و زاهدی وارسته و نیز مرحوم گلزار، از شاعران و ادیبان بنام اصفهان، بهطور هفتگی در خانۀ ما جمع شوند و اشعارشان را بخوانند و از نظرات یکدیگر آگاه شوند.
(1) گشاده باد به دولت همیشه این درگاه (2) بهحق اشهد ان لا اله الّا الله
محمدحسین صغیر اصفهانی در سیزدهم رجب 1312قمری در اصفهان متولّد شد. در اثر تربیت پدرش که آقا اسدالله نام داشت و مداح مشهوری بود، به اشعاری که دیگران در مدح و منقبت و مصیبت چهارده معصوم(س) سروده بودند، آشنا شد و در حدود نُهسالگی شعرگفتن آغاز کرد و به همین دلیل، «صغیر» تخلّص گرفت. او در 78سالگی به علت بیماری درگذشت. آرامگاهش در محل حرم رأسالرضا(ع) در فلکۀ طوقچی اصفهان است.
قصیدۀ بسیار زیبای او در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) بهترتیب حروف الفبا یکی از شاهکارهای اوست:
(1) از «الف» اوّل امام از بعد پیغمبر علی است (2) آمر امر الهی شاه دینپرور علی است
(3) «ب» برادر با نبی بیرقفراز دین حق (4) بحراحسان باب لطف بیحد و بیمر علی است
(5) «ت» تبارکتاج و طاهاتخت و نصرللهسپاه (6) تیغآور خسرو مستغنی از لشکر علی است
(7) «ث» ثریمقدم ثریامتکا ثابتقدم (8) ثانی احمد به ذات کبریا مظهر علی است
(9) «جیم» جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال (10) جلّشأنه جز نبی ازجمله بالاتر علی است
(11) «ح» حدوثش با قدم مقرون، حدیثش حرف حق (12) حاکم حکم الهی حیه در حیدر علی است
(13) «خ» خداوند ظفر خیبرگشا مرحبشکار (14) خسرو ملک ولایت خلق را رهبر علی است
(15) «دال» داماد نبی دست خدا دارای دین (16) داعی ایجاد موجودات از داور علی است
(17) «ذال» ذاتش ذوالجلال و ذوالمنن وز ذوالفقار (18) ذلتافزا بر عدوی ملحد ابتر علی است
(19) «ر» رفیعالقدر و والارتبه، روحافزا سخن (20) رهنمای خلق عالم ساقی کوثر علی است
(21) «ز» زبردست و زکی و زاهد و زهدآفرین (22) زیببخش مسجد و زینتده منبر علی است
(23) «سین» سعید و سیّد و سرور «سلونی»انتساب (24) سرّ «لا رطب ولا یابس» سر و سرور علی است
(25) «شین» شفیعالمذنبین شیر خدا شاه نجف (26) شمع ایوان هدایت شافع محشر علی است
(27) «صاد» صدیق و صبور و صالح و صاحبکرم (28) صبح صادق از درون شب پدیدآور علی است
(29) «ضاد» ضرغام شجاعتپیشة روشنضمیر (30) ضاربیکز ضربش المضروب لایخبر علی است
(31) «ط» طبیب طبعدان مطلوب ارباب طلب (32) طاق نُه کاخ مطبّقطرح را لنگر علی است
(33) «ظ» ظهیر ملک و ملت ظاهر و باطن امام (34) ظلّ ممدود خدای خالق اکبر علی است
(35) «عین» عینالله و عالیجاه و علامالغیوب (36) عالم علم علیالاشیا ز خشک و تر علی است
(37) «غین» غران شیر یزدان غیرتاللهالمبین (38) غالب اندر غزوهها برخصم بدگوهر علی است
(39) «ف» فصیح و فاضل و فخر عرب میر عجم (40) فارس میدان مردی فاتح خیبر علی است
(41) «قاف» قلب عالم امکان قسیم خُلد و نار (42) قاضی روز قیامت خواجۀ قنبر علی است
(43) «کاف» کنز علم ماکان و علوم مایکون (44) کاشف سرّ و عَلَن از اکبر و اصغر علی است
(45) «لام» لطفش شامل احوال کل ما خَلَق (46) لازمالتعظیم شاه معدلتگستر علی است
(47) «میم» ممدوح صُحُف موصوف تورات و زبور (48) مصحف انجیل را مصداق و المصدر علی است
(49) «ن» نظام نُه فلک از نام نیکش وز جمال (50) نوربخش مهر و ماه و انجم و اختر علی است
(51) «واو» واجبمنزلت ممکننما والاگهر (52) واقف از ماوقع و از ما وقع یکسر علی است
(53) «ه» هوالهادی المضلّین فیالصراط المستقیم (54) هرچه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علی است
(55) «ی» یدالله فوق ایدیهم یکی از مدح او (56) یکسر از یا تا الف هر حرف را مضمر علی است
(57) آدم و نوح و سلیمان و خلیل بیخلل (58) موسی با اقتدار و عیسی با فرّ علی است
(59) جان علی، جانان علی، ظاهرعلی، باطن علی (60) می علی، مینا علی، ساقی علی، ساغر علی است
(61) گویی ار مدح علی دیگر چه غم داری صغیر (62) یاور خلق جهانی گر تو را یاور علی است
حاج ميرزاعلى مشفقى در ميان مداحان اصفهان
حاج میرزاعلی مشفقی (متولّد 1279شمسی و درگذشته 1357شمسی)، در یکی از محلات اصفهان، معروف به مسجد حکیم، در خانوادهای زاهد و متدیّن دیده به جهان گشود. او ادیبی وارسته، منجّمی مهذّب، زاهدی وارسته و از مشایخ و اوتاد بود.
مخمّس زیر از اشعار ماندگار ایشان است:
(1) باز با فرّ فریدونی حَمَل شد آشکار (2) با شکوه آبتینی و کیانیاقتدار
(3) موکب باد بهارش از یمین و از یسار (4) زد درفش کاویانی بر فراز کوهسار
(5) تـا کـه شد ضحـاک دلو اندر چَهِ محنـت دچار (6) بعد سالی شهسوار عید بیرق برفراخت
(7) اسب پیلافکن میان عرصۀ شطرنج تافت (8) با وزیر و شاه دی گه راست گه چپ نرد باخت
(9) عرصۀ بازی به فرزین و پیاده تنگ ساخت (10) تـا شــه دی مـات شـد اندر رخ آن شهسـوار
(11) فرودین زد خرگهکیخسروی بر طرف کشت (12) بوستان آمد ز یُمن مقدمش رشک بهشت
(13) از قفایش شد نمایان اردوی اردیبهشت (14) رستم خرداد مه زین روی رخش خود بهشت
(15) ریخت خون ز افراسیاب دی چو گردیدی سوار (16) چنگ بر چنگ آر مطربکآمده جشن سده
(17) گل به بستان شعلهور گشته چو تار مؤصده (18) باشد از آتش زرتشت باغ آتشکده
(19) بلبلان اندر حضور گل منعآسا صف زده (20)گـل بـر اورنگ شهی بنشسته چون اسفندیـار
استاد رجب على گلزار و استاد تاج اصفهانى
رجبعلی گلزار، فرزند ملاحسین، از استادان فن شعر و ادب، شاعر مشهور اصفهانی و صاحب دیوان اشعار است. او در خانوادهای روحانی بهدنیا آمد و علوم عربی و ادبی را نزد پدر و دیگر استادان این فن فراگرفت. گلزار از جوانی شعر میسرود و در مجامع ادبی اصفهان بهویژه انجمن ادبی شیدا و انجمن دانشکده شرکت میکرد. در مطلع دیوانش ابیات زیر نوشته شده است:
(1) مرتب کردم این دیوان بهنام احمد و آلش (2) مگر خوانندهای روزی به خیر از من کند یادی
(3) در این دیوان که گلزاری است گلزار از گل آکنده (4) امید است از دعای خیر نیکان در صف محشر
(5) که تا گردد شفاعتخواه در روز شمار از من (6) مگر آیندگان گیرند وقتی اعتبار از من
(7) فکندم عکسی از خود تا بماند یادگار از من (8) بشوید گرد عصیان ابر لطف کردگار از من
حاج سیدحسین رضازاده در کودکی
کودکی من در چنین خانهای که مهد علم و ادبیات حِکمی و ولایی بود، سپری شد؛ خانهای که محل رفتوآمد عالمان و دانشمندان بود. برای پدر و مادرم آشنایی و اُنس فرزندانشان با مسائل دینی و عقیدتی اهمیت بسیاری داشت؛ بهویژه که ما از سادات بودیم و بهطور طبیعی علاقهمندی بیشتری به یادگیری و فهم ارزشهای دینی و مذهبی داشتیم و میخواستیم به زیور ارزشهای معنوی آراسته شویم.
(1) گویند عارفانکه هنر و علم کیمیاست (2) و آن مس که گشت همسر اینکیمیا طلاست
(3) فرخنده طائری که بدین بال و پر پرد (4) همدوش مرغ دولت و همعرصۀ هماست
(پروین اعتصامی، دیوان اشعار، قصیدۀ 9)
یکی از مسائلی که مرحوم پدرم، سیّد فضلالله رضازاده به آن اهتمامی جدّی داشت، لزوم مبارزه با فرقههای ضالّهای همچون بابیه و بهائیت بود. ایشان همواره و در هرجا که فرصتی پیدا میکرد، خطر نفوذ و تخریب این فرقههای گمراهکننده و تأثیر عقاید آنها بر جوانان را گوشزد و مردم و جوانان مؤمن را به مبارزۀ جدّی با آنها دعوت میکرد. پدرم انسانی بسیار شجاع بود و با ذکاوت و فهمی که از پرتو تتبع در علم و همنشینی با بزرگان دینی بهدست آورده بود، نهجالبلاغه را بهغایت زیبا تفسیر میکرد. او معمولاً قبل یا بعد از نمازهای یومیه، ساعتی را به تفسیر کتب دینی، بهویژه کتاب گرانسنگ نهجالبلاغه، اختصاص میداد و در ضمن تفسیرهای ساده و روشنی که ارائه میداد، اذهان مردم و جوانان را دربارة مسائل دینی و علمی روشن میساخت. این روحیۀ مبارزه با فرقههای ضالّه، به فرزندان سیّد فضلالله هم رسیده بود و ما نیز با همراهی دیگر دوستان و جوانان مؤمن، همیشه و همهجا چراغ مبارزه با این اندیشههای ضددینی را روشن نگه میداشتیم