خصوصیات اخلاقی سیدحسین رضازاده/ نیکی به پدر و مادر و همت بلند
نیکی به پدر و مادر
«جُد ولا تمنن، لانّ الفائده الیکَ عائده»؛ «ببخش و منّت منه که نفع آن به تو بازگردد.» (شعر عربی)
(1)درخت کرم هر کجا بیخ کرد
(3)گر امیدواری کز او بَر خوری
(2)گذشت از فلک شاخ و بالای او
(4)به منّت منه ارّه بر پای او
(سعدی، گلستان، بخش 2)
﴿ وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً﴾؛ «و پروردگارت حكم قطعى كرد كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر (خود) نيكى كنيد؛ حال، اگر در نزد تو يكى از آندو يا هر دو به كهنسالى رسند به آنان افّ مگو و بر آنها فرياد مزن و سخن درشت مگو و با آنان سخنى كريمانه بگوى» (اسراء، آیة 23).
نيكى و احسان به ديگران در فرهنگ دینی و ایرانی ما بهطور خاص و در همۀ جهان بهطور عام، صفتى پسنديده و ممدوح است. این صفت خداپسندانه كه هم عقل آن را تأیید میکند و هم عرف، نزد همۀ جوامع بشرى اهميت خاصى دارد و عامل آن در میان همگان محترم است. نیکی و احسان در هر اندازه و وسعتی و به هرکسی یا چیزی سفارش شده است؛ اما بعضى از نيكىها اهميتی دوچندان داردكه نيكى به پدر و مادر از جملۀ آنهاست.
خداوند در قرآن بارها انسان را به احسان و نيكى به پدر و مادر امر فرموده است. این توصیه و سفارش تا آنجا پیش رفته که در چهار سوره از قرآن کریم، نیکی به والدین بلافاصله بعد از توحید و پرستش خدا آمده است. همردیفی این دو مسئله، بیانگر این موضوع است که اسلام تا چه حد برای پدر و مادر احترام قائل است. پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمۀ معصومين(ع) نيز در سخنان و گفتار خود مردم را به اين فضيلت مهم سفارش و تأكيد فرمودهاند. حضرت محمد(ص) نگاه محبتآمیز فرزند به پدر و مادرش را نوعی عبادت میداند و حضرت على(ع) نیز میفرماید: «بِرُّ الْوَالِدَيْنِ مِنْ أَكْرَمِ الطِّبَاع»؛ «نيكى به پدر و مادر ارزشمندترين خُلقهاست» (بحارالأنوار، ج 74، ص 212).
پدر و مادر حق بزرگی بر فرزندان دارند. این حق بهحدى بزرگ و زياد است كه انسان هرگز نمىتواند تمام و كمال زحمات و محبتهاى آنان را جبران كند. برای من خدمت به پدر و مادر، درواقع اطاعت از امر خدا و بهنوعی تشكر و سپاس از زحمات طاقتفرساى آنان بود و هرگز این گمان را در خود راه ندادم كه با این کارم در حق آنان تفضّل مىكنم يا بخواهم بر آنان منّت بگذارم.
نیکی به پدر و مادر آثار و فوائد بسیاری در دنیا و آخرت دارد. مهمترین فایدۀ احسان به پدر و مادر، خشنودی خداوند است. امام صادق(ع) میفرماید: «حُسن سلوک و نیکی به والدین از حُسن شناخت و معرفت عبد به خداوند تعالی است؛ زیرا هیچ عبادتی انسان را بهسرعتِ نیکی به پدر و مادر به خشنودی خداوند تعالی نمیرساند؛ آن هم احسانی که محض تحصیل رضای پروردگار باشد» (مستدرک الوسائل، ج 15، ص 198).
فایدۀ دیگر احسان به پدر و مادر، طول عمر است.امام محمد باقر(ع) افرادی را که به والدینشان نیکی میکنند، تحسین میکند و میفرماید: «خوشا به حال کسیکه به پدر و مادر خود نیکی کند؛ زیرا خداوند به طول عمر او میافزاید.»
از دیگر فوائد احسان به پدر و مادر، فراوانی روزی، مرگ آسان، ورود به بهشت و نیز همنشینی با نیکان در آخرت است. پدر و مادر سبب زندگی و وجود فرزندان هستند. هستیِ همۀ موجودات از آن خداست؛ اما در مرحلۀ پایینتر، فرزندان چونان میوهای از بوستان وجود پدر و مادر هستند و بدون آندو، فرزندان نیز هستی پیدا نمیکنند. بنابراین، باید پاسدار این دو گوهر باشیم و چه در زمان حیات و چه در زمان ممات، از نیکی و احسان و یاد نیک آنان غفلت نکنیم.
نکتۀ مهمی که نباید از آن غافل شد این است که ما نیز در آینده صاحب فرزند خواهیم شد و چگونگی رفتار ما با والدینمان آینهای است برای چگونگی رفتار آنان با ما در نقش پدر و مادر. دنیا، دار مکافات است؛ پس باید همانگونه با پدر و مادرمان رفتار کنیم که انتظار داریم فرزندانمان با ما رفتار کنند و این یک اصل بدیهی است.
پدرم، حاج سیّد فضلالله رضازاده، متصف به خصوصیات و ویژگیهایی بود که نهتنها برای اهل خانوادهاش، بلکه برای تمام کسانیکه او را میشناختند، محترم بود و سزاوار نیکیکردن. همین پایه از اعتبار و احترام را مادرم، حاجیهخانم ملوک دیّانی دردشتی، نزد اهل محل و آشنایان داشت. آندو تا زمانی که زنده بودند، همواره ما و دیگران را به اطاعت از خدا، پیروی از سیرۀ اهلبیت(ع) و روش بزرگان دینی توصیه و سفارش میکردند. تجلّی چنین صفات و ویژگیهایی در آندو، مرا به اطاعت و پاسداشت بیچون و چرا از آنان وادار میکرد و به لطف خدا و توجه ائمۀ معصومین(ع) لحظهای از نیکیکردن به آنان غافل نشدم.
برای من زندهنگهداشتن نام و یاد پدرم، همواره از اصول اساسی در طول زندگیام بوده است و نمود این امر در مؤسسات و مراکزی که وقف کردهام، بهوضوح قابل دیدن است. پدرم برای من در تمام زندگی، الگویی بینظیر بود و هست. ایشان با اعتقاد تامی که به خدا و اهلبیت(ع) داشت، همواره من و دیگران را به بهرهگیری از مناقب و سیرۀ این بزرگواران توصیه میکرد و خود نیز لحظهای از پیروی آنان غفلت نمیکرد. درواقع، ایشان عالم باعمل بود و پشت تمام شعارها و حرفهایشان، عمل به آنها جاری بود و اینگونه نبود که اعتقاداتشان فقط در حد حرف باقی بماند.
احسان و نیکی من، به پدر و مادرم منحصر نمیشد. همواره در زندگی سعی کردهام قدردان کسانی باشم که از آنها مطلب یا نکتهای هرچند کوچک یاد گرفتهام. درواقع، سخن مولایم علی(ع) همواره پیش چشم من بوده است که فرمود: «هرکس چیزی به من بیاموزد، مرا بندۀ خود ساخته است» (مجموعه رسائل در شرح احاديثى از كافى، ج 1، ص 321). در همین راستا، نهایت کوششم را کردهام تا از استادان، معلّمان و همۀ افرادی که از آنان چیزی یاد گرفتهام و خدمتی به من کردهاند، به نیکی یاد کنم و شاکر نعمت وجودشان باشم.
(سعدی، گلستان، باب هشتم، بخش 2)
در درون خانواده نیز کوشش من بر این بود تا در امور مربوط به خواهران و برادرانم نقشآفرین و مسئولیتپذیر باشم و غم آنان را غم خود و شادی آنان را نیز شادی خود بپندارم و همواره در کنارشان بایستم. حتی اگر گاهی سلیقۀ آنان با من متفاوت بود، تمام اهتمامم را معطوف به خواست آنها کردم و در پیشبرد مقاصدشان از هیچ کوششی دریغ نکردم.
همّت بلند
امام علی(ع) میفرماید: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ همّتهِ»؛ «ارزش انسان به اندازۀ همّت اوست» (نهجالبلاغه، حکمت 47).
(1)همّت بلند دار که مردان روزگار
(2)از همّت بلند به جایی رسیدهاند
افق دید و اوج طلبِ انسان، بسیار بلند است و هیچگاه رسیدن به آمال پست و غایات کممقدار، روح تشنۀ آنان را سیراب نمیکند و از تکاپو، تلاش و اوجطلبی باز نمیدارد. تعالیم انبیا، اولیا و بزرگان نیز بر همین مضمون سامان یافته و دونهمّتی و اندکقناعتی در طلب و مقصد، ناپسند نمایانده شده است. روایات در این زمینه بسیار است؛ امیرالمؤمنین، علی(ع) میفرماید: «هنگام طلب، همّت خود را بلند دار» (غررالحکم و دررالکلم، ص 326).
(1)اگر گوییکه بتوانم، قدم در نه که بتوانی
(2)وگر گوییکه نتوانم برو بنشین که نتوانی
در طول زندگی همواره هر وقت که میخواستم کاری را شروع کنم، با افراد خبره و آگاه مشورت و سپس به خدا و اهلبیت(ع) توکل میکردم و بعد برای انجام آن کار به بهترین نحو، تمام همّتم را بهکار میبستم و در این راه هیچ هراس و ترسی به خودم راه نمیدادم؛ زیرا بر این باور بودم که با تلاش و کوشش در زندگی میشود هر ناممکنی را ممکن کرد و به مقصود رسید: ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين﴾؛ «پس، از آنها درگذر و برايشان آمرزش طلب و در كارها با آنان مشورت نما، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن كه بىترديد خداوند توكلكنندگان را دوست دارد» (آلعمران، آیة 159).
(1)جدا شد یکی چشمه از کوهسار
(2)به ره گشت ناگه به سنگی دچار
(3)بهنرمی چنین گفت با سنگ سخت
(4)کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
(5)جناب اجل کش گران بود سر
(6)زدش سیلی و گفت: دور ای پسر!
(7)نشد چشمه از پاسخ سنگ، سرد
(8)به کندن در اِستاد و ابرام کرد
(9)بسی کَند و کاوید و کوشش نمود
(10)کز آن سنگ خارا رهی برگشود
(11)ز کوشش به هر چیز خواهی رسید
(12)به هر چیز خواهی کماهی رسید
(13)برو کارگر باش و امّیدوار
(14)که از یأس جز مرگ ناید بهبار
(15)گرت پایداریست در کارها
(16)شود سهل پیش تو دشوارها
(ملکالشعرای بهار، مثنویات، شمارۀ 73)
همّت بلند، انسان را به کوشش و تلاش وامیدارد و از تنآسایی و تنبلی دور میکند و قوت و قدرت و شجاعت فرد را آشکار میسازد. با توجه به کمارزشی و فناپذیری دنیا و مظاهرش، انسان باید همّتش را از آنها منصرف کرده و بهسوی غایات معنوی و آخرتی سوق دهد. کسیکه همّت و اهتمامش را در راه رسیدن به غایات مادی دنیایی مصرف کند، زیان کرده و بهزودی گرفتار حسرتی بزرگ خواهد شد.
پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص) نیز که خود در بلندهمّتی از همگان گوی سبقت را ربوده بود، پیروانش را به بلندهمّتی فرامیخواند و با ستایش از بلندهمّتان به الگوگیری از آنان تشویق میفرمود.
یکی از حکیمان میگوید همّت حیوانات به اندازة قدرت آنهاست؛ اما انسان به اندازۀ همّت خود قدرت دارد. همّت، زیر سیطرۀ درایت و عقل تحقق مییابد. انسان، تنها موجودی است که توان تصمیمگیری دارد. او میتواند خود را بسازد. تصمیمگیریِ انسان میتواند به تغییر خودش و حتی جهان منجر شود. سیره و ادبیات غنی و عرفانی ما بر این ویژگیهای انسان تأکید بسیاری کرده و همواره در فرازهای پُراوج خود، آدمی را به ذاتش ارجاع داده است:
(1)حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
(2)بدرقۀ رهت شود همّت شحنۀ نجف
(حافظ، غزلیات، شمارۀ ۲۹۶)
همّت را گرایش نیرومند به پیشرفت و دستیابی به اهداف والا و کوشش جدّی برای دستیابی به هدفهای متعالی معنا کردهاند. اگر به مترادفهای همّت، مانند ارادۀ قوی، عزم جزم، کوشش مدام و تلاش وافر توجه کنیم، دایرۀ تأکید بر این ارزشهای انسانی و عام، گسترۀ وسیعتری مییابد.
موفقیت در زندگی به عوامل متعددی نظیر ایمان به موفقیت، قاطعیت، پشتکار، استقامت و خودشناسی بستگی دارد. نفس ارزش کار، بهحرکتدرآمدن و پوییدن و رفتن است. تفسیر زیبا و پُرمغز آیۀ 18 سورۀ فاطر ﴿وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصير﴾؛ «و بازگشت (همگان) بهسوی خداست» نیز بر این نکته اشارت دارد که هر لحظه و هر آن، در حال شدن و بهسوی خدا و کمال مطلق رفتن است. هدف، فقط بهانهای برای حرکت و پیشرفت بهشمار میآید. کار بیثبات، اساس توفیقنیافتن و ناکامی در رسیدن به خواستها و آرزوهاست:
(1)ای مرغک رامگشته در دام
(2)برخیز که دام را گسستند
(3)پر میزن و در سپهر بخرام
(4)کز پرشکن تو، پر شکستند
(5)بس چون تو، پرندگان گمنام
(6)جُستند ره خلاص و جَستند
(7)با کوشش و سعی خود، سرانجام
(8)در گوشة عافیت نشستند
(پروین اعتصامی، دیوان شعر، مثنویات، تمثیلات و مقطعات)
چنانچه توان و کوشش فرد با میزان همّتش رابطۀ مستقیم داشته باشد، انسان میتواند به اهداف عالی نایل شود:
(1)همّت اگر سلسلهجنبان شود
(2)مور تواند که سلیمان شود
(وحشی، خُلد برین، حکایت)
(3)زندهدلانی که به بالا پرند
(4)از اثر همّت والا پرند
و لذا اصل اساسی این است که همّت بلند و عزم والا از روحی نیرومند و توانا برمیآید؛ چنانکه حافظ گوید:
(1) خامان رهنرفته چه دانند ذوق عشق
(2) دریادلی بجوی دلیری سرآمدی
(حافظ، غزلیات، شمارۀ 439)
باقیاتالصالحات
(1) «تلک آثارنا تدل علینا (2) فانظروا بعدنا الیالآثار»
(كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 353)
اکنون که شما خوانندۀ عزیز، این کتاب را میخوانید، دهۀ ششم زندگیام را میگذرانم. در تمام این سالها با استمداد از خدا و اهلبیت(ع) همواره به این اندیشیده و در پی آن بودهام که وجودم، همّتم و استعدادهای خدادادیام در جهت رفاه جامعه و رفع مشکلات اقشار آسیبپذیر تأثیرگذار باشد و بهخصوص مسائل و موضوعات دینی و فرهنگی سرلوحۀ فعالیتهای اجتماعیام باشد. پرداختن به این امور را مصداق بارز صدقۀ جاری و بهجاگذاشتن «باقیاتالصالحات» میدانم. آثار خیر شامل امور فراوانی میشود؛ از مؤسسات خیریهای که برای کسب رضایت خداوند تأسیس میشود تا رواج یک فکر خوب، یک رفتار نیک و حتی باقیگذاشتن فرزندانی که با تأثیرپذیری از سیرۀ اهلبیت عصمت و طهارت(ع) بتوانند در راه آبادانی و پیشرفت جامعۀ خویش بکوشند.
روش من در زندگی، درواقع مصداق سخنی از امام صادق(ع) است:
«هركس از این جهان درگذرد، پس از مرگ چیزى به او نمیرسد، جز اینكه پیشتر سه چیز از خود باقى گذاشته باشد: 1. كار نیكى كه اثرش پس از او باقى باشد؛ 2. سنّت حسنهاى كه در میان مردم رواج داده باشد و بعد از او مردم به آن روش عمل كنند؛ 3. فرزند صالحى كه براى او دعا كند» (وسائلالشیعه، ج 13، ص292).
در طول این سالها، همواره به این موضوع نگاهی ویژه داشتهام که کار را با خلوص دل انجام دهم و در این راه از هیچچیز واهمه و ترسی نداشته باشم. به لطف خدا و یاری ائمۀ معصومین(ع) تاکنون دهها مؤسسه و طرح خیر را تأسیس کردهام که هریک از آنها چه از نظر وسعت و چه از لحاظ معماری، بینظیرند. معتقدم که وقتی انسان میخواهد کاری را انجام دهد، باید به بهترین شکل ممکن انجام دهد؛ زمین آن مناسب باشد، نقشه و طرح آن کاملاً مهندسی و مطابق با پیشرفتهای روز دنیا باشد، مصالحی که استفاده میشود از مرغوبترین آنها باشد و در نهایت اینکه معماری آن نیز باید چشمنواز و دیدنی و برخاسته از متن هویت فرهنگ اسلامی باشد. کاری که برای خدا انجام میشود، ماندگار خواهد بود و باید از هر حیث مرتب، منظّم و عالی باشد. این نکته در تعالیم و آموزههای قرآنی نیز بهخوبی نمایان است.
(1)کسی نیک ببیند به هر دو سرای
(2)که نیکی رساند به خلق خدای
(سعدی، بوستان، باب دوم، حکایت درویش با روباه)
بهجت و انبساط روحی و لذت واقعی
امام علی(ع) میفرماید: «السُّرُورُ يَبْسُطُ النَّفْسَ وَ يُثِيرُ النَّشَاطَ»؛ «سرور و شادمانی موجب بهجت و انبساط روحی انسان میشود» (غررالحکم و دررالکلم، ص 113). بنده همیشه و همهجا با بهرهگیری از ایمان مذهبیام، به کل نظام هستی و قوانین حاکم بر آن نگاهی خوشبینانه داشته و دارم و معتقدم که این جهان هدفی دارد؛ هدفی که خداوند به مؤمنان وعده داده و آن رستگاری و سعادت در دو جهان است. از نظر من، هر کاری که برای جلب رضای الهی انجام پذیرد، عبادت تلقی میشود و به همین دلیل تا به امروز لحظهای از این عبادت غافل نشدهام و همواره نهایت تلاش و کوششم را بهکار گرفتهام تا منشأ خدماتی بشوم که نفع عموم در آن نهفته است:
(1)بد و نیک مردم چو میبگذرند
(3)جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش
(5)نمرد آنکه ماند پس از او بهجای
(7)هر آن کو نماند از پسش یادگار
(9)وگر رفت و آثار خیرش نماند
(11)یکی نام نیکو ببرد از جهان
(2)همان به که نامت به نیکی برند
(4)چو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاش
(6)پل و خانی و خان و مهمانسرای
(8)درخت وجودش نیاورد بار
(10)نشاید پس مرگش الحمد خواند
(12)یکی رسم بد ماند از او جاودان
(سعدی، بوستان، باب اوّل)
مال و ثروت من فقط ابزاری است برای رسیدن به خدا و معتقدم که انسان مسلمان باید در همهحال کارهایش را مطابق دستورات خدا و اهلبیت(ع) انجام دهد؛ زیرا فقط نام نیک و آثار خیر است که میماند و جسم انسان و مال و ثروت، ناپایدار و فناپذیرند.
(1)خواهی که خدا کار نکو با تو کند
(3)یا هرچه رضای او در آن است، بکن
(2)ارواح ملائک همه رو با تو کند
(4)یا راضی شو هر آنچه او با تو کند
(ابوسعید ابوالخیر، رباعیات، شمارۀ 250)
(1)فرصت مده از دست و به هر قیمت هست
(2)افکار عموم را ز خود راضی کن
(محمد فرخی یزدی، دیوان، رباعیات)
در طول زندگی، برای من، اندیشیدن به پیام نهفتۀ آیۀ شریفۀ ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾؛ «همانا خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند» (یوسف، آیة 90)، همواره درسآموز و عبرتانگیز بوده است و نقش بزرگ آن را در زندگی فردی و اجتماعیام مشاهده کردهام. نیکوکاری و احسان، موجبات دوستی و صمیمیت افراد جامعه را فراهم میکند و اسباب آمرزش و مغفرت انسان میشود. نیکوکاری و احسانی که بهدور از هرگونه ریا و آزار و اذیت و منّتگذاری باشد، مصداق احسان قرآنی است که جاودانه میماند. هیچچیزی را مانع خود برای پیشقدمشدن و کوشش در امور خیر ندانسته و با امید به فضل خدا و عنایت خاصّۀ اهلبیت عصمت و طهارت(ع)، لحظهای از تلاش برای تحقق فرامین الهی و دستورات ائمۀ هدی(ع) از پا ننشستهام. این اعتقاد قلبی آنچنان بهجت و انبساط روحی به این بندۀ کمترین بخشیده که لحظهای برای خدمت به ابناء بشر از هیچ کوششی در حد توان و بضاعت مزجاتم دریغ نخواهم کرد؛ بمنّه و کرمه
(1) قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند
(2) ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
(حافظ، غزلیات، شمارۀ 268)