تحصیلات سیدحسین رضازاده

ورود به عرصۀ علم

(1) از علم سپر کن که بر حوادث
(3) هر کو سپر علم پیش گیرد
(2) از علم قوی‌تر، سپر نباشد
(4) از زخم جهانش ضرر نباشد
(ناصرخسرو، دیوان اشعار، قصیدۀ 79)
با توجه به آنچه بیان شد، دوران طفولیت من در محضر پدر و مادری ولایی با انبوهی از تعالیم و تجارب دینی همراه شد. این تعالیم برای همیشه در ذهن من حک و چراغ راه زندگی‌ام در آینده شد. سرانجام، ایام ورود به مدرسه فرارسید. پدرم مرا در مدرسۀ «نور دانش» دردشت ثبت‌نام کرد. 
مدیر این مدرسه، حاج محمدباقر نیلفروشان که از فرهنگیان متدیّن و نامی ‌روزگار بود، ارادت خاصی به خانواده‌ام داشت و این امر باعث شد به امور درسی، اخلاقی و دینی من توجهی ویژه شود. در نخستین گام، مسئولیت قرائت قرآن صبحگاهی مدرسه را به من واگذار کرد؛ کاری که نقش مهمی ‌در شروع فعالیت‌های مذهبی‌ام در آن دوران داشت.
 محمدباقر نیلفروشان در سال 1303شمسی در اصفهان به ‌دنیا آمد. او در کنار تحصیلات جدید، تحصیلات حوزوی را نیز ادامه داد. بعدها دبستان «نور دانش» را تأسیس کرد که اکنون به‌‌نام «شهیدان عَمرو» مشهور است. آقاباقر نیلفروشان در شعر و شاعری نیز توانا بود و «راجی» تخلّص می‌کرد. 
مدرسۀ نور دانش با بهره‌مندی از آموزگاران شایسته، آموزش‌های علمی و تعالیم اخلاقی و مذهبی را به‌طور همزمان پیش می‌برد. از میان معلّمانم بیش از همه آقای ناجی، معلّم کلاس اوّلم را به خاطر دارم که از محضرش بسیار آموختم. ایشان افزون بر تدریس، اصول اخلاقی و دینی را برای ما تشریح و ما را به یادگیری و به‌کارگیری این اصول تشویق می‌کرد. این‌ها همه مقدمه‌ای شد تا فعالیتم را در گروه‌های مذهبی مدرسه و محله افزایش دهم. خدا را سپاسگزارم که به من توفیق داد در محضر چنین مردان بزرگی قرار بگیرم و از راهنمایی‌هایشان بهره‌مند شوم تا بتوانم مسیر زندگی‌ام را به‌نحو شایسته برگزینم.
سیّد رسول ناجی در سال 1306شمسی در محلۀ شهشهان در منطقۀ دردشت اصفهان در خانواده‌ای روحانی به دنیا آمد. پس از گرفتن فوق‌دیپلم با توجه به ریشه‌‌های خانوادگی، آموزگاری را در مدارس شاخص اصفهان برگزید. ازجمله فعالیت‌های شاخص آقای ناجی، مبارزه با جریان‌های انحرافی همچون فرقۀ بهائیت و دایرکردن کلاس‌های عقاید و آموزش قرآن در بخش‌های روخوانی، روان‌خوانی، صوت، لحن، ترتیل، تجوید و قواعد قرآن بود. ایشان پس از عمری تلاش بی‌وقفه در هشتم شهریور 1373شمسی در 67سالگی با عارضۀ سکته قلبی درگذشت. 
پدرم از شیوۀ تربیت مدرسۀ نور دانش آگاهی داشت. این مدرسه دقیقاً همان جایی بود که میل داشت فرزندانش در آن‌جا تحصیل کنند. پدرم به‌خوبی از بستر اجتماعی و فرهنگی جامعه و نقش مدیر و مربیان در تربیت نونهالان آگاه بود. همواره بر آموزه‌‌های دینی و الهی و قوام شخصیت فرزندان براساس تعالیم سیرۀ اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) اصرار می‌ورزید. او معتقد بود تربیت دانش‌آموزان براساس تعالیم مکتب انسان‌ساز اسلام، ضامن سلامت دینی آنان است. به‌ همین دلیل، بارها قرآن کریم را الگویی صحیح معرفی و به پیروی از آن سفارش می‌کرد: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ‌اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًاً﴾؛ «قطعاً براى شما در رفتار رسول خدا ماية اقتدا و سرمشق زندگى است براى كسى كه به خدا و روز واپسين اميد (قلبى و عملى) دارد و خدا را بسيار ياد مى‏كند» (احزاب، آیة 21).
از همین منظر، پدرم، حاج سیّد‌ ‌فضل‌الله، همواره بر دو عنصر بنیادین تعلیم و تربیت، یعنی کسب علم و دانش از یک‌سو و تعالی روح و کمال انسانی از سوی دیگر تأکید می‌‌کرد. معتقد بود قرآن کتابی است برای تعلیم و تربیت ابناء بشر. می‌گفت تمام روش‌‌های تربیتی اسلام که درحقیقت حاکی از پیوند انسان و خداست، نشان‌دهندۀ راه و روشی است که در انتها به رستگاری انسان منجر می‌‌شود. او تعلیم و تربیتی را می‌پسندید که به مقولۀ تزکیۀ نفس و خودسازی و سیر و سلوک عرفانی فرزندان منجر شود: 
(1) رسد آدمی ‌به جایی که به‌‌جز خدا نبیند
(3) طیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوت
(2) بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
(4) به‌‌‌در آی تا ببینی طیران آدمیت
(سعدی، مواعظ، غزل 18)
معتقد بود کمــال غایی آدمی‌ هنگامی‌ محقق می‌‌شـود که انسان به مرتبۀ عبادت ذات حضرت حق جلّ‌وعلا برسد: ﴿مَا‌‌خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾؛ «و جنّ و اِنس را نيافريدم جز براى آن‌كه مرا بپرستند» (ذاریات، آیة 56). او همچنین بر این نکته تأکید داشت که تربیت صحیح بر اساس تعالیم دینی و سیرة اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع)، موجب تقویت اراده و افزایش محبت به انسان‌ها و اولیای الهی، تقویت حس حقیقت‌جویی، ایجاد تفکر در فرد و مراقبة نفس می‌شود. از نگاه ایشان برای نیل به چنین هدفی، وجود محیطی سالم و متناسب با روح و جان فرد، موجب تغییر هویت و ادب می‌شود و در اثر دخالت عوامل پیرامونی، به لباسی درخور و شایسته درمی‌آید:
(1) جامۀ كعبه را كه می‌‌‌بوسند
(3) با عزیزی نشست روزی چند
(2) او نه از كِرم پیله نامی ‌شد
(4) لاجرم همچو او گرامی ‌شد
(سعدی، گلستان، باب هفتم، حکایت 8)
مدرسۀ نور دانش به لحاظ معماری، از خانه‌‌های ایرانی قرن سیزدهم ‌قمری و دوره‌های صفویه و قاجار الگو گرفته بود. این مدرسه از دو قسمت درونی و بیرونی تشکیل شده و دارای ایوان، حیاط و تعداد زیادی اتاق‌ بود که دالان و راهروی باریک پُرپیچ‌و‌خم هشتی را به حیاط خانه هدایت می‌‌کرد. این پیچ‌وخم دالان برای رعایت حریم خصوصی خانه بود تا عابران فعالیت‌های جاری حیاط را مشاهده نکنند. فُرم معماری و ساختمان مدرسه، شکیل و متأثر از گفتمان معماری ایرانی‌اسلامی‌ بود.
بهره‌گیری از دانش مدیر و معلّمان فرهیخته‌‌ای چون نیلفروشان و ناجی، موجب شد تا آگاهی و معرفت من روزبه‌روز رو به تزاید و پیشرفت باشد. درواقع، بسیاری از آنچه امروز در اختیار دارم، به ایام کودکی و آموخته‌های آن دوران باز می‌گردد. همان‌گونه ‌که صاحب‌نظران مکتب‌های روان‌شناسی رشد اعلام کرده‌اند، سیستم ارزشی پایه در ده‌‌سالگی کاملاً شکل می‌‌گیرد و پس از این سن، تغییردادنش مشکل است. کودکان این ارزش‌ها را در سنین اوّلیه کسب می‌‌کنند و بسیاری از آن‌ها به‌صورت ناخودآگاه در ضمیر آنان قرار می‌گیرد و ملکۀ ذهن و روحشان می‌شود.
(1) هر که در خُردی‌اش ادب نکنند
(3) چوب تر را چنان‌که خواهی پیچ
(2) در بزرگی فلاح از او برخاست
(4) نشود خشک جز به آتش راست
(سعدی، گلستان، باب هفتم، حکایت 3)
بسیاری از داشته‌های مادی و معنوی امروزم، مرهون آموزش‌‌ها و تعالیم مؤثر آموزگار سال نخست دبستانم، مرحوم ناجی است. ایشان که یکی از شخصیت‌های علمی ‌و ارزندۀ دوران خود به‌‌شمار می‌رفت، تمام همّ و توانش را صرف آموزش کودکان سال اوّل می‌‌کرد تا شعلۀ تعالیم دینی و اخلاقی را در وجود آنان روشن کند. آموزش‌‌های این مرد فرزانه باعث شد شخصیت‌‌ ما به‌گونه‌‌ای شکل بگیرد که همه‌چیز را از دریچه و منظر دین و نگاه اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) بنگریم و رضایت حضرت حق را مقیاس سنجش اعمال و رفتارمان بدانیم.

تحصیل و تربیت

(1) همّت بلند دار  اگر  شاهزاده‌‌ای
(3) برکَن توجامه‌‌‌ها و در  آب حیات رو
(5) بگریز سوی عشق و بپرهیز از آن بتی
(7) در چشم من نیاید خوبی هیچ خوب
(2) قانع مشو ز شاه که تاج  و کمر دهد
(4) تا  پاره‌‌‌های خاک تو لعل و گهر دهد
(6) کو دلبری نماید و خون جگر دهد
(8) نقاش جسم جان را غیبی صُوَر دهد
(مولوی، دیوان شمس، غزل 878)
سال‌های نوجوانیِ من دوره‌ای تأثیرگذار در تمام زندگی‌ام بود. در این سال‌ها، ضمن تحصیل، وارد بازار کار شدم و توانستم در سایۀ الطاف خداوندی و نظر و توجه اهل‌بیت(ع) و نیز آموزه‌های اخلاقی و علمی ‌پدرم، پله‌های رشد را یکی پس از دیگری بپیمایم و به‌‌زودی در میان بازاریان با سابقۀ آن روزگار، مورد توجه و اهمیت قرار گیرم.
همزمان با اتمام دوران دبستان، در واپسین سال‌های رژیم استبدادی پهلوی، نظام آموزشی کشور پس از دبستان به دو دورۀ راهنمایی و متوسطه تغییر کرد. دوران راهنمایی من در مدرسۀ فروغی اصفهان و زیر سایۀ معلّمان مؤمن و متدیّنی همچون آقای قاضی‌‌عسگر سپری شد. سیّد‌ احمد قاضی‌عسگر متولّد 1315شمسی در اصفهان است. تحصیلات ابتدایی خود را در همان شهر به پایان رساند و سپس وارد دانشگاه تهران شد و از محضر بزرگانی چون استاد جلال‌الدین همایی، استاد فروزانفر، سیّد‌ جعفر شهیدی و دکتر محمد معین کسب علم کرد. با اخذ مدرک دکتری در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه اصفهان به تدریس پرداخت و اکنون نیز بازنشسته شده است. 
پس از اتمام دورۀ راهنمایی، دبیرستان را به‌صورت شبانه و فوقِ برنامه در دبیرستان ادب اصفهان گذراندم. این مدرسه در خیابان هشت‌بهشت اصفهان قرار دارد. مقارن با این سال‌ها، درحالی‌که پانزده‌‌سال داشتم، علاوه‌ بر تحصیل در دبیرستان ادب و کار در بازار، از تلمّذ و کسب علم از محضر عالمان و روحانیون نیز غافل نبودم. این بزرگان که مجالس و محافل علمی ‌و کلاس‌های درس و وعظ و خطابه داشتند، طالبان یادگیری معارف دینی و اصولی را سیراب می‌کردند. مدرسۀ ملاعبدالله در ابتدای بازار قیصریه و در زیر چهارسوی زیبایی که در دوران صفویه چهارسوی شاه نامیده می‌شد، قرار دارد. این مدرسه به دستور شاه‌عباس اوّل ساخته شد و به تدریس حاج ملاعبدالله شوشتری، یکی از روحانیون برجستۀ آن عهد، اختصاص یافت.
مدرسۀ ملاعبدالله در دو طبقه ساخته شده که در هر دو طبقه، حجره‌های طلاب واقع شده است. پشت بغل‌های بالا و پایین مدرسه با تزیینات کاشی‌کاری معرّق آراسته شده است. در ایوان جنوبی مدرسه، لوحی از سنگ پارسی نصب شده که به‌خط نستعلیق برجسته به تاریخ 1088قمری  نوشته شده است. مفاد این کتیبه حاکی از این است که شخصی نیکوکار موقوفاتی برای مدرسه تعیین کرده است. کتیبة سردر مدرسۀ ملاعبدالله نیز به خط ثُلث سفید بر کاشی خشت لاجوردی مورّخ 1218قمری است. در این کتیبه به تعمیراتی اشاره شده که در زمان حکمرانی محمدحسین‌خان صدر اصفهانی بر اصفهان در این مدرسه انجام گرفته است. مدرسۀ ملاعبدالله در زمان حیات ملاعبدالله از مدارس پررونق و باشکوه اصفهان بود و بسیاری از دانشمندان و روحانیون برجستۀ اصفهان از آن فارغ‌التحصیل شده‌اند.
در این سال‌ها، با علاقۀ فراوانی که به شرکت در کلاس‌های درس حوزه و نیز ارتباط با علما و روحانیون داشتم، تلاش می‌کردم سال‌های نوجوانی‌ام را با بهره‌مندی از معارف اهل‌بیت(ع) رنگ و بویی دینی ببخشم تا از این طریق، در آینده بتوانم خدمتگزاری صدیق و شایسته برای اشاعۀ مکارم اخلاقی و فضایل انسانی آن بزرگواران باشم.
(1) در مشت خاک من چه بود لایق نثار
‌‌(3) عام است التفات کهن خرقة عقول
(5) غیر از نیاز و عجز که درکشور تو نیست
(2) هم از تو جان ستانم و سازم فدای تو
(4) تشریف عشق تا به که بخشد عطای تو
(6) این مشت خاک تیره چه دارد سزای تو
(صائب تبریزی، دیوان اشعار، غزل 6544)